جدول جو
جدول جو

معنی واپس گفتن - جستجوی لغت در جدول جو

واپس گفتن
(رَ / رِ فَ / فِ دَ)
بازگفتن. واگو کردن. بازگو کردن:
چو سایه روسیاه آنکس نشیند
که واپس گوید آنچ از پیش بیند.
نظامی.
گنج کسی برد که با کس نگفت
نطق کسی یافت که واپس نگفت.
خواجو.
و رجوع به واپس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واپس رفتن
تصویر واپس رفتن
پس رفتن، عقب رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وا گفتن
تصویر وا گفتن
باز گفتن، دوباره گفتن، بازگو کردن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ اَ شُ دَ)
بازگرفتن. دوباره پس گرفتن، بازپس استادن. (ناظم الاطباء). استرجاع. (آنندراج). و رجوع به واپس ایستادن و واپس استیدن شود
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ گِ رِ تَ)
دست کشیدن. کناره کردن، عقب کشیدن، بازایستادن. عقب رفتن. بازرفتن. (ناظم الاطباء) :
هر که صبر آورد گردون بر رود
هر که حلوا خورد واپس تر رود.
مولوی.
- واپس رفتن آب دریا و رودخانه، جزر
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ کَ دَ)
شکر کردن. شکر گزاردن:
الوان نعمتی که نشاید سپاس گفت
اسباب راحتی که ندانی شمار کرد.
سعدی.
بسرپنجگی کس نبرده ست گوی
سپاس خداوند توفیق گوی.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ دَ)
به عقب جستن:
جست واپس ز زیر شمشیرش
جز گریختن نماند تدبیرش.
میرنظمی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ بُ دَ)
رو به عقب کردن
لغت نامه دهخدا
(وُ مَ)
جواب گفتن. پاسخ دادن، خاصه دشنام را: دشنامهای او را پس گفتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس گفتن
تصویر پس گفتن
پاسخ گفتن جواب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
حمدگفتن، ستایش کردن، قدردانی کردن، سپاسگزاری کردن، حق شناسی کردن، تشکر کردن، امتنان داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد